نیایش مننیایش من، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

نیایشم: پاره ی تنم

دعا

خدایا نیایشم را از هرچه نمی پسندی مصون بدار و از بدی ها حفظش کن...

اولین تک بیتی عروسک مامان

سلام مامانی خوشگلم هنوز دو سالت نشده اما داره دستم میاد توانایی و استعدادت استعداد یادگیری زبان و شعر سرودنت عاااااالیه اینم اولین تک بیتی جیگرگوشه مامان در سن 23 ماهگی: اتوبوس منو میبری         بشینم رو صندلی؟ ای جاااااااااااااااااااااااان من به فدای دخترکم   ...
1 مهر 1394

این روزهای جیگمل من

سلام نیایش خوشگل من جونم برات بگه مامانی این روزا خیلی تو دل برو شدی خیلی  بیشتر از قبل نفس مامانی همه چیزو بلده بگه وقتی بهش میگم چرا فلان کارو کردی میگه دوست دارم وقتی بهش میگم چرا فلان چیز اینطوریه میگه خب دیگه وقتی بهش میگم ایش میگه ایش نگو وقتی شیر میخوره تموم میشه میگه مواظب شیر باشیا مامانی همش 20 ماهته ها   ماهم بچه بودیم والا راستی تا شش هم بلده بشماره جیگمل مامان اسم و فامیل و اسم پدر و مادر هم که کامل بلده خلاصه دنیای قشنگی دارم باهاش خدا قسمت هر کی آرزوشو داره بکنه امروز سوم مرداد 94 من الان سرکارم یادت نره دوست دارم ...
4 مرداد 1394

روزای سختی که گذشت

سلام گل همیشه بهارم جونم برات بگه مامانی همزمان با پانزده ماهگیت بدجور مریض شدی.... یه ویروس بدجنس اومده بود که من و شما و بابایی رو غمگین کنه بیحال شده بودی تب داشتی و حتی تو خواب هم حالت به هم میخورد. .. هیچ چیز نمیخوردی و فقط به شیر تمایل داشتی اونم تا میخوردی بالا میاوردی... منم تو این چندروز مرتب در حال تعویض لباسات بودم... یه جاهایی مجبور شدم لباسای سایز کوچیکترم تنت کنم همشون در عرض دوروز کثیف شده بودن... بمیرم مامانی که آب شدی تو این چند روز .... بدنت کلی آب از دست داد چقدر به خدا گفتم درد و بلای نیایشم به جونم ولی ولی خداجون ممنونتم که برگ گلم اون دوران سخت رو گذروند ... ازت میخوام هیچ بچه ای هیچ کجای دنیا مریض نباش...
22 دی 1393

بدون عنوان

سلام نیایشم مامانی خوشگلم ببخش که خیلی وقته نتونستم بیام وبتو آپ کنم تقصیر خودته مامانی ... همه ی وقتم مال خودته دیشب یه اتفاق خیلی قشنگ باعث شد بیام و برات بنویسم تا خاطره سازی کنم . قشنگ مامان دیشب نصف شبی بیدار شدی خودتو کشوندی به بابایی و بازوی بابایی رو بوس کردی. .. منم تماشاچی این مهربونیات بودم ... تماشاچی این صحنه های قشنگ که دلمو تا هرکجا میبره. ... اینا قیمتی ترین لحظات زندگی منن ... اینا با هیچ چیز دیگه ای قابل مقایسه نیستن... تو رو باید داشت...  تو رو باید نفس کشید ... باید جرعه جرعه نوشیدت.... میخواهمت تا همیشه ی روزهای بودنم   امروز 14 دی 93 من الان محل کار جدیدمم ...
14 دی 1393

مخصوص شما

فدات بشم من بشم مامانی به قربونش بره      مامانی الای فداش بشه خودم به قربونت برم           خودم الای فدات بشم این جیگر طلاهه        این عمر مناهه    این جون دلاهه نفس نفس             تویی همه کس نیایش من نوازش من         مهر نمازم تو جانمازم نیایش من خدا رو دیدی         نیایش من ازش پرسیدی.... ...
27 مهر 1393

تولدهای تو

سلام عشق کوچولوی من ما بالاخره از سفر برگشتیم با کلی خاطره و خوش گذرونی خاطره هایی از تولد شما، گشت و گذار در جنگل و ساحل دریا با اون هوای بارونی و ناپایدار و اندکی سرد به سه تاییمون خیلی خوش گذشت. بعدا که بزرگ شدی میتونیم با عکسایی که از اولین سالگرد تولدت گرفتیم کلی خاطره بازی کنیم. کلی بخندیم و لذت ببریم و خوشی این روزها رو دوباره مزه مزه کنیم. جمعه که برگشتیم باز هم برا پنج شنبه ی هفته ی جدید که مصادف با 24 مهر بود یه تولد دیگه هم خونه آوینا کوچولو برات گرفتیم. اونجا هم خیلی عالی بود و خوش گذشت. اونجا هم کلی عکس گرفتیم که لذت دیدنش در کنار شما یه طعم دیگه داره. ایشالله بزرگ بشی با همدیگه بشینیم یکی یکی عکسارو مرور کنیم و ...
26 مهر 1393

شیرین بانوی من

سلام نیایش مامان توی این پست میخوام از پیشرفتای قبل از یکسالگیت بنویسم اول از همه بگم که وقتی هر چیو ببینی و توجهتو جلب کنه انگشت اشارتو به سمتش میگیری و میگی... اینا.. اینا جونم فدات شه مامان آخرش من این انگشت اشارتو گاز میگیرم وقتی بهت میگیم گل کو؟ بر میگردی و دنیال گل میگردی و دوباره میگی... اینا تازه شم همه نوع گلی رو میشناسی حتی اگه بار اولت باشه دیده باشی... تا ازت بپرسیم سریع یه گل اطرافت پیدا میکنی و حتی اگه گل روی تابلو باشه،  میگی  .. اینا الهی من فدای اینا اینا گفتنت بشم مامانم چراغ رو میشناسی ماهی رو ماشین رو توپ رو اونا رو هم مثل گل کامل میشناسی و به سمتشون اشاره میکنی یه شمع روشن کرده ب...
13 مهر 1393

این روزهای دلبرانه

سلام نیایش ناز مامان جونم برات بگه مامانی که اولا امروز عید قربانه و قبل از هر چیز عیدو بهت تبریک میگم. بعدشم بهت بگم این روزها خیلی پر التهابه برای من مامان جونم... داریم به روز تولدت نزدیک میشیم گلم. پیشاپیش تولدتم مبارک باشه عروسک قشنگ من. ایشالله همه ی روزهای زندگیت پر از شادی و خوشحالی باشه نازگلکم. این روزا من و بابایی در تدارک سفر به شمال هستیم که اونجا برات تولد بگیریم ... یه دو روزی درگیر دوخت لباس مخصوص تولدت بودم مامانم. دامن توتو، هد، پاپوش و بادی با تم رنگین کمان. خیلی عالی شد مامان و مهمتر این که من خیلی لذت بردم از این کار... همین که تصور میکردم پاره ی تنم میخواد اون لباس رو تن کنه خلاقیتم برا زیبا شدنش ب...
13 مهر 1393