نیایش مننیایش من، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

نیایشم: پاره ی تنم

100 روز زیبا

نیایشم پائیز با تو گذشت اما زرد و خزان زده نبودم سبز بودم و پربار زمستان رسید و با تو از هر تابستان دلگرم تر شدم می گذرد عمر من با تو اما نه تهی که سرشار از عشق و سپاس 100 روز با تو گذشت در جشنی با آرزوی 100 ساله شدنت، 100 روزگیت را به شادی نشستیم نازکم حتی اگر من نباشم تو باید باشی ... سالم و شاد  امروز جمعه 27 دیماه 92   ...
27 دی 1392

چندتا عکس از دخملی

کجا رو نظاره میکنی جیگرک من     زندگی من خنده ات را از من مگیر  همیشه برایم بخند مادر   وقتی آفتاب چشمای دخملیو اذیت میکنه: وقتی دخملی در خواب نازه: اولین برف شادی اصفهان بعد از هفت سال به یمن قدم دخملی: دخملی ابرو میندازه بالا بالا: وقتی دخملی برا باباییش ناز میکنه: خوابت شیرین عسلکم: اینم فندق مامان: ...
27 دی 1392

جیجل سه ماهش شده

  جیجل مامان عمـــــــــــــــــــــــر مامان سه ماهت تموم شد سه ماهگیت مبارک عشـــــــــــــــــــــــــــــقم تو داری بزرگ میشی اینو از خنده های زیرکانه و به موقع ات میشه فهمید همیشه بخند پاره ی تنم تو داری قد میکشی مامانی داری با نگاهت باهام حرف میزنی داری با زبون بچگی برام صحبت میکنی من میفهمم چی بهم میگی هیچ کس برای من مثل تو نیست حتی اندکی وااااااااااای خدای من ممنونم ازت نیایش همه ی وجود منه همه زندگی منه نفسم به وجودش بنده به تو میسپارمش   ...
17 دی 1392

امروز سه ماه تمام است که دارمت

سلام نیاز مادر سلام نیایشم امروز سه ماه تمام است که دارمت همه ی هستی من من در تو گم شده ام من بی تو یعنی هیچ تمام این روزها که با تو گذشت یکتا بود عجیب بود و شیرین نگاهم میکنی و مرا میکشی و لبخند میزنی دلفریب من دیوانه ات شده ام دیگر من، من نیستم منی دیگر شده ام که تنها هیچم و با تو همه چیز بمان با من مادر بمان و بخند برایم بمان و بخند و در آغوشم آرام بگیر که آرام گرفتنت بعد از آن بغض های کودکانه مادریم را کامل میکند. من با تو طعم زندگی را چشیدم من با تو بودن را فهمیدم تو را سپاس که کاملم کردی. 17 دی 92 ...
17 دی 1392

داری دیووووووووووووونم میکنی

سلام نیازم جونم برات بگـــــــــــــــــــــــه چند روزیه وارد ماه  زندگیت شدی میبینم که خیلی نسبت به اون اولا تغییر کردی یه سر و صداهایی داری..... مثلا داد میزنی باورت میشه؟ آره عزیزم یکم ازت دور شیم داد میزنی که بیاین پیشم اونم با چه صدایی........ حسابی قوی شدیا از یه کار دیگت که من عاشقشم بگم دستتو تو دهنت میکنی و صدای خوشمزه ی ملچ مولوچه که گوشو قلقلک میده و البته چشم هم از دیدنش لذت میبره گاهی هم زبون درمیاری تا یقه ی لباستو بگیری آخه مامانی اون که خوردنی نیست وای جیگرمی مامانی تازه امروز دیدم که سر شونه ی بابایی داشتی سرتو میچرخوندی تا اطرافو نظاره کنی وای مامانی از دیدن این صحنه...
25 آذر 1392

میگی چیکار کنم؟

سلام پاره تنم جونم برات بگه مامانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی  به ندرت شده بخوام کاری رو انجام بدم اما نتونم.... خوردنت جزء همون کاراست میگی چیکار کنم ...
25 آذر 1392

جیجل شده دوماهه

سلام دخمل خوشملم ماهتم تموم شد دیگه دوماهگیت مبارک نفس مامانی این روزا کلی برا من و بابایی خودتو شیرین میکنی مثلا به حرفامون با دقت گوش میدی به زبون نی نیا باهامون حرف میزنی لبخندای خوشگلی تحویلمون میدی اووووووووووووووووووووووف.... چی شدی مامانی جالبتر اینکه تا صدای مامانیو میشنوی گریه هات قطع میشه یعنی مامانی انگار دنیا رو به من دادن ایشالله که همیشه آغوشم یه جای امن واسه دل نگرانیات باشه تموم هستی مامان     ...
18 آذر 1392