داری دیووووووووووووونم میکنی
جونم برات بگـــــــــــــــــــــــه
چند روزیه وارد ماه زندگیت شدی
میبینم که خیلی نسبت به اون اولا تغییر کردی
یه سر و صداهایی داری.....
مثلا داد میزنی
باورت میشه؟
آره عزیزم یکم ازت دور شیم داد میزنی که بیاین پیشم
اونم با چه صدایی........ حسابی قوی شدیا
از یه کار دیگت که من عاشقشم بگم
دستتو تو دهنت میکنی و صدای خوشمزه ی ملچ مولوچه که گوشو قلقلک میده و البته چشم هم از دیدنش لذت میبره
گاهی هم زبون درمیاری تا یقه ی لباستو بگیری
آخه مامانی اون که خوردنی نیست
وای جیگرمی مامانی
تازه امروز دیدم که سر شونه ی بابایی داشتی سرتو میچرخوندی تا اطرافو نظاره کنی
وای مامانی از دیدن این صحنه اشک تو چشام نشست.
گفتم یعنی پاره ی تنم داره بزرگ میشه
تو بغل بابایی که هستی چشم ازش برنمی داری
همش بهش زل میزنی
راستش اینجارو نمیتونم بر حسادتم غلبه کنم
کلی به بابایی حسادت میکنم
یه کار که نه بهتره بگم شاهکاری که دیدم اینه که
وقتی بابایی دستتو میگیره که بلندت کنه شونه هاتو از تشک جدا میکنی و پاهاتو جمع میکنی تا خودتو بالا بکشی
یعنی مامان فکر کنم اومدی تا منو رسمــــــــــــــــــــــا دیوووووووووووووونه کنی
فقط همیـن
فداااااااااااااااااااااااااااات بشم نفسم
٩٢.٩.٢٥