شیرین بانوی من
سلام نیایش مامان
توی این پست میخوام از پیشرفتای قبل از یکسالگیت بنویسم
اول از همه بگم که وقتی هر چیو ببینی و توجهتو جلب کنه انگشت اشارتو به سمتش میگیری و میگی... اینا.. اینا
جونم فدات شه مامان آخرش من این انگشت اشارتو گاز میگیرم
وقتی بهت میگیم گل کو؟ بر میگردی و دنیال گل میگردی و دوباره میگی... اینا
تازه شم همه نوع گلی رو میشناسی حتی اگه بار اولت باشه دیده باشی... تا ازت بپرسیم سریع یه گل اطرافت پیدا میکنی و حتی اگه گل روی تابلو باشه، میگی .. اینا
الهی من فدای اینا اینا گفتنت بشم مامانم
چراغ رو میشناسی ماهی رو ماشین رو توپ رو اونا رو هم مثل گل کامل میشناسی و به سمتشون اشاره میکنی
یه شمع روشن کرده بودیم و من به شمع اشاره کردم و گفتم شمع شمع... از رو میز برداشتیم و بردیم .. دیگه هر وقت ازت میپرسیدم شمع کو؟ به جای خالی شمع اشاره میکردی
وقتی میگیم کلاغ پر اون انگشت خوشگلتو میزاری رو زمین و میگی... په ---- ما میگیم کلاغ... شما میگی... په
تو بگو وقتی این صحنه ها رو ببینم میتونم برات ضعف نرم؟
بهت میگیم ببعی میگه شما میگی ب ب
بابا بهت میگه مامانو دوست داری شما هم گاهی وقتا میگی... ب به ( یعنی بله) گاهی وقتام میگی... نه
مامان بالاخره تکلیف منو روشن کن دوستم داری یا نه؟
تا بابا لباس میپوشه بره بیرون شما رو حتما باید ببره وگرنه آشوب میکنی
آخ آخ داشت یادم میرفت از یه کار بامزه ی دیگت بگم
وقتی باهات جدی حرف بزنیم دماغتو چروک میکنی و لباتو کج و کوله میکنی و به ما نگاه میکنی.. که بگی الان گریه میکنما... فسقلی مامان حالا دیگه شما هم مارو تهدید میکنی هااااان؟ من که میدونم اینا همش نمایشیه. این فیگور شما باعث میشه حرف جدیمون یادمون بره و کلی قربون صدقت بریم و اینجوری میشه که شما به هدفت میرسی.
میدونی بابا اینجور موقع ها چی میگه؟ میگه اگه شما نیایشی من بابای نیایشم
بابا و مامان رو میشناسی
بای بای میکنی
دست زدن و قر با آهنگ که کار همیشگیته
اگه چیزی تو دستت باشه محاله تا نخوای بتونیم ازت بگیریم تمام زورتو به کار میگیری تا نگهش داری.. وقتی ما از صرافت گرفتنش میافتیم شما هم دیگه بیخیالش میشی
چیزی از رو زمین برداشته باشی بزاری دهنت و من ببینم تند و تند چهاردست و پا دور میشی که من ازت نگیرم وقتی هم که خوب تو دهنت تابش دادی فهمیدی خوردنی نیست میندازیش بیرون
نی نیا رو خیلی دوست داری وقتی حتی یه بچه ی ده ساله می بینی گل از گلت میشکفه و اون لبخندهای دلبرانه رو لبات نقش میبنده
وقتی میبرمت سرکار به همه ی اعضا لبخند تحویل میدی و دل اونارو هم میبری. مرد و زن هم فرق نداره. من فدای اون لبخندت عشق کوچولوی من
چند روز پیش بابایی داشت برات میخوند بیا شمع هارو فوت کن دیدم شما داری فوت میکنی... ینی مامان برات بگم با این حرکتت من و بابا دیگه از تعجب شاخ دراوردیم. اخه از کجا اینو میدونستی تو؟؟؟؟؟؟
دیگه از مبل و میزو همه چی میخوای بالا بری وقتی نمیتونی به همون وایسادن رو زانوهات اکتفا میکنی
وقتی میگم دستتو بده ببوسم دستتو جلوی دهن من میگیری تا ببوسمش
وقتی میگیم سرت کو؟ دستتو رو سرت میزاری
وقتی میگیم چشمت کو؟ چشماتو میبندی
وقتی میگیم زبونت کو؟ دهنتو باز میکنی و زبونتو نشون میدی ... یه درگوشی بگم وقتی چیزی تو دهنت باشه ما از همین کلک برا درآوردنش استفاده میکنیم.
فربونت برم که وقتی ازت میخوایم یه کلمه ای رو تکرار کنی با همون بضاعتی که داری تمام تلاشتو میکنی تا شبیهشو تلفظ کنی
مثلا بابا بهت میگه جیگگگگگگر شما میگی جیججججججججججه و خیلی کلمات دیگه
در پایان یه دست و جیغ و هورااااااااای بلند برا دخترک ناز رویایی ام
امروز 13 مهر 93