اندر حکایت اولین روز مادر
نیایشم امسال مامانی برا اولین بار روز مادر، مادر بود و جالب این که با روز تولدم همزمان شده بود و من این همزمانی رو خوش یمن میدونستم.
اون روز یکشنبه بود و یه روز غیر تعطیل و بابایی طبق معمول باید میرفت سرکار
ولی........ ولی ظهر زودتر اومد خونه ولی نه دست خالی با یه گل سه شاخه *به نیت ما سه تا* و صد البته کیک تولد
تا اینجا که غافلگیر شدم چون پیش بینی نمیکردم.
بعد رفتیم اداره ی من برای تعیین تکلیف مرخصی سه ماهه... بعد بابایی گفت از ساعت 10 صبح مرخصی گرفته، من گفتم از 10 تا حالا چیکار میکردی؟؟؟؟؟
گفت: هووووووووووووووووم...........چیییییییییییییی.... ده ه ه ه ه
فهمیدم نمیخواد جواب بده... خلاصه رفتیم پارک خواجو ناهار مهمون بابایی... جوجه
بعدش رفتیم کادوی روز مادر دو تا مامان جونو خریدیم و اومدیم خونه که...........
اومدیم خونه که بابایی کادوی تولد مامانی رو داد اونم دو تا از طرف خودش و یکی از طرف شما
یه جفت کفش مهمونی و یه جفت هم برای محل کار که هم شیک بودن و هم راحت
و کادوی شمام که تو پستای قبل رونمایی شد
اینا رو گفتم که به اینجا برسیم که...
ادامه در مطلب بعد
امروز 9 اردی بهشت 93