10 ماه عشق و مستی
سلام نیایشم برگ گلم
امروز اولین روز از یازدهمین ماه زندگانی توست. ده ماهگیت مبارک نفسی مامان
دیروز همزمان با دهمین ماهگرد تولدت رفتیم دیدن دوستای همیشگیمون
همونایی که از وقتی شما اومدی پیشم باهاشون دوست شدم
خیلی بهمون خوش گذشت مامانی خوشگلم
حالا برات از پیشرفتات بگم مامانم مدتیه سینه خیز خودتو از اینور به اونور میکشی
کافیه ازت غافل بشم رفتی رو میز تلویزیون طبقه پایینیش یا سمت میز کامپیوتر با هدف حمله به کیس یا زیر میز
کلا عاشق چیزای خطرناکی اونم از نوع برقیش
دلبرکم قربونت برم که اینقدر شیرین شدی برا مامانی و بابایی
اومدی مارو دیوونه کنی آره؟ هر کلمه ای هم که بگیم تکرار میکنی مثل بابا... مامان...آب... توپ...عمه
عاشق توپی و توپ بازی
همین که میبینی لباس پوشیدم برم سرکار خودتو میرسونی به پاهای من که بلندم کن
الهی بمیرم مامانی خیلی لحظه ی سختیه برا دوتاییمون که هر روزم داره تکرار میشه
اینروزا خودتو خیلی لوس میکنی بغل من یا بابایی که باشی سرتو میچسبونی به سینمون و ناز میکنی برامون ... ماهم که نازتو میخریم یه دنیااااااااااااا
و اگه یه غریبه ببینی محکم بازوی مارو میگیری و بغلش نمیری
وقتی یه کار خطرناک بکنی ببینی ما دعوات کردیم مثل ابر بهار اشک میریزی و تا معذرت خواهی نکنیم آروم نمیشی... مامان فدای دل کوچیک گنجیشکیت بشه الهی
قربونت برم مامانی این روزا بهتر میوه و غذا میخوری و من خیلی خوشحالم از این موضوع
ممنون عسلکم که نمیذاری مامانی غصه بخوره
راستی به طرز ماهرانه ای از حالت نشسته دمر میشی یا از حالت خوابیده به حالت نشسته درمیای
خیلی شگفت زده شدم برای اولین که اینو دیدم
دیدن بزرگ شدنت و بالیدنت خیلی لذت بخشه مامانی
ممنونم که منو از عشق بودنت سرشار کردی
ممنون که داشتنت اینقدر شیرینه
من بهت افتخار میکنم پاره ی تنم
امروز 18 مرداد 93